هفته هاي آخر انتظار...
سلام پيشي كوچولوي مامان..
حسابي جات تنگ شده
گاهي حس ميكنم داري با تكونات غرغر ميكني قربون اون بدن نازت برمjaascript
فقط 20 روز ديگه مونده تا لحظه ديدار. تحمل كن ماماني..
خدا ميدونه اين روزا چقدر استرس دارم
البته يه كمي هم بداخلاق و بهونه گيرشدم
پاهاي ورقلمبيده و يه شكم گنده كه تو
فندق كوچولو هرلحظه يه جاشو بالاو پايين ميكني
وبابايي قربون صدقت ميره ... گاهي بهت حسوديم ميشه كه نيومده جاي منو تو دل بابايي گرفتي ..وقتي هم كه اعتراض ميكنم ميگه من دارم گولش ميزنم اصل تويي.
تواين چند روز بيشتر ازهروقت ديگه اي به حركاتت تو دلم نگاه ميكنم چون وقتي به دنيا بياي
دلم براي اين سكسكه ها و لگد زدنات تنگ ميشه..
حس قشنگ مادر و پدر بودن داره كم كم پررنگ ميشه اما من
تا نبينمت و بغلت نكنم باورم نميشه مادر شدم
البته مسئوليت خيلي سنگينيه تربيت يه فرزند و تحويلش به جامعه
اميدوارم موفق بشم
قول ميدم واست بهترين مامان دنيا بشم... قول ..قول...