5ماهگي پسملم

    به عشق ديدن توست كه به اين دنيا پايبندم...فرشته زميني من

      فرشته كوچك  من 150 روز است كه با لبخند نازت از خواب بيدار ميشوم وبا لالايي چشمانت به خواب شيرين فرو ميروم

 و چه زود گذشت اين روزهاي آغازين.... 5 ماهگيت مبارك پسرنازم..

وچه شيرين بود ميزبان فرشته اي چون تو بودن...

چقدر سخته ابراز احساس مادرانه با هيچ كلمه اي نميشه توصيفش كرد

خب بنويسيم از شيرين كاريهاي پسر كوچولوي مامان كه هر روز هم بيشتر ميشه

صبح زود با صدا درآوردن و تكون خوردن تو ازخواب بيدار ميشم

وهرچي سعي در دوباره خوابوندنت ميكنم فايده نداره

واسه انجام دادن كارهاي آشپزخونه هم حتما بايد شمارو با خودم همراه كنم و همچنين شعر هم  واستون بخونم وگرنه شروع ميكني به جيغ زدن اونم از نوع بنفش...

بيشتر وقتا مشغول خوردن انگشتاي دستاتي..

خيلي دوست داري وقتي دراز كشيدي دستاتو بگيرم تا بشيني ولي زياد اين كارو نميكنم چون كمرت درد ميگيره

تازگيا وقتي خوابت مياد و حوصله نداري فقط گريه ميكني

موقع شير خوردن هم خيلي بازيگوشي ميكني هيچكي نبايد حرف بزنه وگرنه شما دست از شير خوردن ميكشي و ميخواي ازهمه چي سردربياري ووروجك مامان

وقتي ميخوام پوشكت رو عوض كنم با سرصدا و تكون خوردن نميزاري كاري بكنم منم هرچي دم دستم بياد ميدم بهت تاسرگرم بشي..

هرچي هم كه ميبيني فوري راهي دهن خوشگلت ميكني تا بفهمي چه مزه اي ميده

ا

عاشق دردر رفتني وقتي مامان بزرگت رو ميبيني از شوق اينكه ميخواي بيرون بري دست و پا ميزني و ميخندي

بي نهايت دوست دارم ماماني....