ابولفضلابولفضل، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

پيشي ملوس مامان

ساعتاي آخر انتظار..

هورا... هورا....بالاخره اينترنتمون وصل شد سلام سنجاب كوچولوي مامان.. .ديگه به ساعتاي آخر رسيديم ..فردا اين موقع ايشاالله بغل ماماني واي كه چه بي تابم واسه لحظه ديدن و بغل كردنت ..كه حتي فكرشم ديوونم ميكنه. .......................... بابايي هم سراز پا نميشناسه الان رفته آرايشگاه خوشگل مشگل كنه كه پسرش بگه چه باباي خوش تيپي دارم ..امان از دست اين باباييت.. >www.kalfaz.blogfa.com راستي ماماني از اسباب كشي واست نگفتم حسابي داغون شدم . . تو هم خيلي اذيت شدي همين جا ازت معذرت خواهي ميكنم ..ماماني رو ببخش پسرم مجبور شدم  ولي عوضش الان تو يه  خونه بزرگتر هستيم كه ايشاالله خودت فردا ميبيني جون ميده واسه بازي و شيطوني...
25 ارديبهشت 1391

پسرم قندعسل

سلام پيشي شيطون مامان اين روزا حسابي بازيگوش شدي امروز ساعت 6 صبح بيدار شدي و شروع كردي به مشت و لگد تا بالاخره ماماني رو بيدار كردي آخه مامان جون و باباجون  از شهرستان اومدن و شما حسابي خوشحالي امروز حسابي كار دارم وسايل و جمع كرديم وقراره امروز بريم خونه جديد شايد تا چند وقت نتونم واست بنويسم آخه خونه جديد خط تلفون نداره تازه منم سرم خيلي شلوغه فقط 2 هفته ديگه مونده تا لحظه ديدار  اين روزاي آخر مواظب خودت باش ماماني ...
11 ارديبهشت 1391

هفته 36 بارداری

سلام نی نی خوشگلم. من و بابایی این روزا سر از پا نمیشناسیم و آخر هر شب یه روز از روزای باقی مونده کم می کنیم،اون لحظه برق تو چشمامون غیر قابل توصیفه. آخه این به شوق دیدن تک ستاره ی قلبمون ابولفضله.. امروز صبح بابایی می گفت اگه من صبحها لبخند بسرم رو ببینم دیگه دلم نمی یاد برم سر کار  باباییه دیگه.... . عاشق همین کاراشم .   بابایی این روزا درگیر کارای خونه و تعمیرشه.. طفلی حسابی خسته میشه. . آخه قراره هفته آینده بریم یه خونه جدید که انشالله شما اونجا قدم نازتو میذاری..  این روزای آخر دیگه از ساعت ٤ - ٥ صبح که بیدار می شم خوابم نمی بره تا بابایی هم بیدار بشه و بره سر کار. بعدش اگه خوابم ...
7 ارديبهشت 1391
1